به نام او که یادش آرام دلهای بیقرار است
سلام دوستای عزیزم بالاخره بعد از چند هفته تونستم آپ بشم. از همه ی کسایی که تنهام نذاشتن و نظر دادن ممنونم . مخصوصا داداشیه نازم تو این مدت اتفاقای زیادی افتاده . از همه مهمتر تموم شدن امتحاناتمه بعدِ یه ماه درس خوندن شبانه روزی !!! واقعا این تعطیلات دو ماهه میچسبه. البته تا چند روز دیگه بازم کلاس و کار آموزی دارم. اتفاق بعدی رسیدن عشقم به عشقشه . امیدوارم به پای هم پیر بشن. من دعا کردم که همیشه و هر جا سالم و سلامت باشن . شما هم آمین بگین . خیلی روزای سختی بود ولی دیگه نمی خوام بهش فکر کنم . یعنی نمی تونم که فکرکنم . دیگه می خوام به فکر خودم باشم و به توصیه ی داداشیه گلم گوش کنم و همیشه بخندم . خدایا خودت کمکم کن ...
و بعد از رفتنت
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس
تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید
با حسرت جدا کردم
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
همین بود آخرین حرفت
و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروبِ
ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
نمی دانم چرا رفتی
نمی دانم چرا شاید خطا کردم
و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت
باران چه معصومانه می بارید
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد